درون هر ذهن، هیاهویی خاموش جریان دارد؛ تشویشی که در شکافهای میان رؤیا و واقعیت سکنا گزیده است. «مشوشات» تلاشی است برای بازنمایی این هیاهو، تلاشی برای به تصویر کشیدن جهانِ درهمشکستهای که نه از منطق عینی، که از آشفتگیهای درونی زاده میشود. این مجموعه کولاژی از خاطرات بصریِ نقاشیهای کلاسیک و مدرن است، پازلی که قطعاتش از ذهنهای متلاطم هنرمندانی چون مگریت، دالی، بیکن، پولاک، ونگوک و داوینچی برداشته شده و در بستری نو، بازتعریف شده است. «مشوشات» نه یک ادای دین صرف به تاریخ هنر است و نه صرفاً یک تجربه بصری؛ بلکه سفری است به جهان تکهپارهشدهای که در آن زمان و فضا فروپاشیدهاند. همانگونه که سوررئالیستها واقعیت را از دل ناخودآگاه بیرون کشیدند و اکسپرسیونیستها هیجان و رنج را به حرکت و رنگ بدل کردند، این مجموعه نیز در پی آن است تا با تکهتکهکردن تصاویر آشنا، به یک حقیقت دیگرگون برسد—حقیقتی که تنها در لحظهی مکاشفه متولد میشود. در این آثار، دستهای داوینچی در میان خطوط سرگردان پولاک گم شدهاند، چهرههای بیکن در پسِ ماسکهای مگریت پنهان شدهاند، و ونگوکی که روزگاری با ضربات پرالتهاب قلممو طبیعت را تسخیر میکرد، اینجا در فضای معلقی میان واقعیت و توهم اسیر شده است. همهچیز در «مشوشات» در حرکت است؛ هیچ عنصری ایستا نیست، هیچ فرم و معنایی قطعی نیست. تکههایی از گذشته در برابر چشمهای ما فرو میپاشند و در عین حال، خود را در نظم و بینظمی تازهای بازمییابند. اما این تشویش تنها در فرم بصری خلاصه نمیشود؛ «مشوشات» بازتابی از وضعیت ذهنی معاصر نیز هست—یک ذهن آشفته، غرق در اطلاعات، خاطرات، نگرانیها و امیدهای پراکنده. در جهانی که مرز میان امر حقیقی و مجازی هر روز بیش از پیش محو میشود، این آثار چون آینهای شکسته، بازتابی از این زیست-آشفتگیاند. آیا در این آشوب، معنا پدیدار خواهد شد؟ یا آنکه سرگشتگی، تنها حقیقت باقیمانده است؟ «مشوشات» تنها یک مجموعه هنری نیست؛ بلکه تجربهای است از مواجهه با تکههای یک ذهن، تکههایی که در کنار هم، تصویری از یک آشفتگی باشکوه میسازند—آشفتگیای که شاید، در نهایت، عمیقترین شکل از نظم را در خود پنهان دارد.